قــــــــــلــــب خاطـــرات*
تو بزرگترین اشتباه زندگیم بودی که دیگه نمیخوام تکرارت کنم

شعر زیبای میگن دلت گرفته

 

 

میگن دلت گرفته

 

بیا یه بار دیگه همه دنیام و بسوزون

میگن دلت گرفته

بیا غمات و با گرمی خنده هام بپوشون

 

میگن جونم و می خوای

تو که دارو ندارم و گرفتی خب اینم روش

میگن شدم اسیرت

تو رو خدا اسیرت و یه وقت نکن فراموش

 

با تموم بدی هایی که کردی باز می مونم

برای زندگی هر دو مون دل نگرونم

هنوز حرمت قولایی که دادیم سر جاشه

هنوز خونه قلب من هوای تو باهاشه

هنوزم قاب عکس تو روی دیوار خونست

به جون تو از اون روزی که رفتی دل دیوونست

هنوزم توی خونمون حریمت سر جاشه

نذاشتم کسی پا بذاره حرمتت بپاشه

 

 



           
سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:, :: 22:46
Morteza.k

شعر زیبای می دونم پشیمونی...

با این که رفتی از پیشم تو هنوزم عاشقمی

می دونم پشیمونی هنوزم تویِ فکرمی

هنوز دوسَم می داریُ دلداده یِ عشقمونی

دلت برام تنگ شده وُ دلباخته و پشیمونی

می دونم پشیمونی

با این که رفتی از پیشم تو هنوزم عاشقمی

می دونم پشیمونی هنوزم تویِ فکرمی

هنوز دوسَم می داریُ دلداده یِ عشقمونی

دلت برام تنگ شده وُ دلباخته و پشیمونی

.
.
.

غرورُ بشکنُ برگرد برگرد هنوزم دیر نیست

هنوزم این دلِ خسته عاشقِ وُ دلگیر نیست

 



           
سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:, :: 22:44
Morteza.k

ایستگاه  اول  قلب  تو

از نردبان ِ موهایت که پایین می آیم،

در حیاط خلوت شانه هات …

مهمانم کن به نوشیدن ِ یک فنجان

لبریز از شراب سرخ  لبت !

و راهی ام کن …

راه ِ زیادی نمانده

مقصد بعدی:

" ایستگاه  اول  قلب  تو"

 

 

زخم زندگی ات منم

همه به زخم هایشان دستمال می بندند

تو

اما

به زخمت

دل بسته ای



           
سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:, :: 22:40
Morteza.k

دلتنگی هایم را جایی، جا گذاشته ام

 

دلم می گیرد از هر چه هست

دلتنگ می شوم به هر چه نیست

چه خوب می شد

نبود هر چه که هست

بود هر چه که نیست

دلتنگی هایم را جایی، جا گذاشته ام

کجا؟ نمی دانم

فقط دلم دل دل می کند

خسته ست و افسرده

این روزها …. بی خیال

فقط سرم درد می کند … نشانه چیست ؟ مرگ

 

دوباره چسب خورده ترین قسمت سینه ام می شکند

جایی که تمام ساعت های سکوت سعی به جمع کردن آن داشته ام

تب می کند نگاه … می سوزد این دلم

قلبم چه بی کس است

دنیا

همین بس است

 

 



           
سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:, :: 22:39
Morteza.k

گاهی به پچ پچ های باران گوش کن

پچ ِ پچ ِ باران را می شنوی؟

عاشقانه هایش را برای تو فرستاده ست!

گاه در کوچه می رقصد و پای کوبی می کند!

گاه شیشه ی ِ پنجره ی ِ اتاقت را می نوازد

 و برای قدم زدن، می خواندت

برخیز و خویش را از غمی که تا مرگ ِ احساس می بردت، رها ساز

خیس شو در بارانی که روحت را طراوات می دهد

باران، همه بهانه است

موهبتی ست از سوی ِ خدا

گاه، خدا نیز بهانه می کند

و  مست می شود

برای بارش ِبوسه هایش

و تا آغوش بکشد تو را

از همه ی ِ آن لرزه گناهانی که سبب ِ اندوهت می شوند

 

آری، سروده ام را بگذار به حساب ِ تب و هذیان

اما باور دار که

آغوش ِ او بسیار بزرگ است

گاهی به پچ پچ های باران گوش کن

 

 



           
سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:, :: 22:37
Morteza.k

زندگی چون کودکی تنهاست

زندگی چون کودکی تنهاست:

ساده وغمناک!

اشک سردی همچون مروارید

می دود در جام چشمانش،

می چکد بر خاک،

سادگی در چهره اش پیداست!

گاه یک لبخند

می دمد در آسمان گونه هایش گرم،

می شکوفد در بنا گوشش

غنچه آزرم.

گاه ابر تیره اندوه

بر جبینش میگشد دامن

سر فرو می اورد نا شاد،

چون نهاهی نرم و نازک تن

در گذار باد

 

زندگی زیباست:

ساده و مغموم،

چون غزالی در کنار چشمه ای،در خلوت جنگل

مانده از دیدار جفت گمشده محروم

دیده اش از انتظاری جاودان لبریز

در بهاری سرد

مرغ زیبایی نشسته شادمان بر شاخه اندوه

سادگی افتاده همچون شبنمی از دیده مهتاب

در سکون حیرتی خاموش

بر عقیق بوته اعجاب

زندگی چون کودکی تنهاست:

ساده وغمناک،

زندگی زیباست

 



           
دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:, :: 13:34
Morteza.k

پناه من خداست....

 

پناه بعضیا آسمونه ، پناه بعضیا جاده اس ، پناه بعضیا دریاس ، .....
دنیای بعضیا یه چشمه اس ، دلای بعضیا یه دریاس ، یه دریا مهربونی ، یه دریا عشق ،....
ولی پناه این همه مهربونی کجاست؟
اصلا پناه یعنی چی؟
مگه همه پناه دارن؟
یعنی همه یه جایی رو دارن که وقت بی کسیا و دل تنگیاشون بهش پناه ببرن ؟.....
همه رو نمی دونم !....
یعنی ؛ آخه راجه به خیلیا خیلی چیزا رو نمی دونم !
ولی این و می دونم هرکسی دوست داره یه جای امن و آروم داشته باشه ،
و هرکسی این جای امن و آروم رو یه جور تعبیر می کنه ،....
من بهش میگم پناه ......

 

راستی پناه تو کجاست؟
خونه ی یه مهربون ؟ آغوش گرم یه آشنا ؟
صدای قلب یه دوست ؟
یا یه تپش پر از اضطراب ؟
شایدم آسمون یا ماه .....
شایدم فرشته ها ....
آخه می دونی اونا آسمونی ان ، دوست داشتنی ان ، مهربونن .....
قلباشون شفافه ،.... دنیاشون بلوریه .... بلور دلاشون زیر نور ماه می درخشه ...
راستی پناه تو کجاست ؟
پناه تو این دنیاست ؟ یا آسمونش؟
شایدم جاده ها ....
آخه نمی دونی راه رفتن تو یه جاده ی شلوغ چقدر آرومه .....
اینکه اگه احساس کنی یه جایی تو این دنیا آرامش داره ،.....
حتی اگه اون پناه یه جای پر سر و صدا باشه ،
وقتی تو اون جایی و ازش آرامش می گیری ، آرومه .....
اگه دریا پناه کسی باشه ، حتی وقتی هم طوفانیه ، هر موجش یه دنیا لذته ....
ولی تا حالا به یه پناه همیشگی فکر کردی ؟
تا حالا به این فکر کردی که هر جایی که میشه پناهت ،....
تا یه مدتی پناه مهربونی می مونه ....
و کم کم از آرامشی که کنارش داری ، کم میشه .....
تا حالا فکر کردی اوج آرامش کجاست ؟
چرا پناه تو اون اوج نباشه ؟
اگه اوج آرامش دنیا پناهت باشه ،
تا همیشه یکی هست که مهربونه ، .....
یکی هست که دوستت داره ، .....
یکی هست که او ج مهربونیاشو برا تو گذاشته ،.....
یکی که همیشه به فکرته .....
یکی که هیچوقت ازت خسته نمیشه .... یکی که هیچوقت ازش خسته نمیشی ...
اون پناه یه مهربونه ....
یه مهربون با یه خونه گرم و آشنا ،
توی خونه اش یه دریا داره به وسعت دل همه عاشقا ....
آسمون خونه اش یه ماه مهربون داره ...
جاده نداره ، جون اینجا مقصده .
دیگه نیازی نیست راه بری و بازهم بری تا به یه پناه برسی ....
تو حیاط خونه اش یه نردبون داره که میرسه به آسمون ....
بالای اون نردبون یه آسمون ستاره اس ....
شاید اونجا ، همون بالاها .... یه اوجه ... اوج یه آرامش ....
می دونی ، آسمون عرش خداست....
و می دونی بهترین پناه کجاست ؟
خونه ی اون مهربون ..... آخه اون ، آسمونیه ....!
و آنوقت خوب می فهمی پناه دنیا کجاست؟
چرا که ؛ رسیدن به خدا یعنی اوج آرامش .

خدا این آغوش گرمت و از ما نگیرررررررررررررررر.....

 



           
دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:, :: 13:31
Morteza.k

 

چه کاری با دلم کردی که از دنیا دیگه سیرم
که دائم بغضه تو سینم، دارم این گوشه می میرم
یهو چی شد که دل کندی، بگو چی شد که رنجیدی
چطوری عاشقم بودی، که اشک هام و نمی دیدی

یه چیزی خوب بگو دیگه، چرا ساکت شدی بازم
دارم داغون می شم آما.. نمی فهمی گل نازم
ببین عکس هارو آوردم، ببینی بلکه برگردی
چرا بی معرفت آخه، تو اینجوری باهام سردی

چقدر بی رحمه با قلبم، خدایا مردم از غصه
دارم دق می کنم اما، ازم حالی نمی پرسه
چه جوری می تونی بد شی، بری و بی خیالم شی
یه حسی تو دلم میگه، یه روزی عاشقم میشی



           
دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:, :: 13:30
Morteza.k

لالا لایی لالالا لایی

 

             مي دونم محاله با تو بودن و به تو رسيـدن

                                                                       مي دونم که خيلي, سخته ديگه خوابت و نديدن

                                                      رفتنت مثل يه کابوس

                                                                زندگيم مثل يه خوابه

                                                      تو کوير آرزوهام تورو داشتن, يه سرابه                آه آه آه...

                                                    رفتني ميره يه روزي, من از اول مي دونستم

 
                                                                      کااش نمي شدم خرابت, کاش مي شد, کااش مي تونستم


                                                       تو بدون, تا ته جاده, يه کسي چشاش به راهه
 
                                                                                           اوني که مثل يه پاييز, تک تنها بي پناهه

                                                                         آه آه آه...



           
دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:, :: 13:28
Morteza.k

فراموشم نکن!

 

میگن کلاغ ها خبرچین اند ، پس چرا خبر دلتنگی منو به تو نمیدن ؟

دلم را در غمت کردم ز هر ویرانه ویرانتر / چو دیدم دوست میدارد دلت دل های ویران را .

رادیات قلب من از عشق تو آمد به جوش ، گر نداری باورم بنگر به حال آمپرم !

همیشه هرجا که رفتم آخر جاده تو بودی / اون که با دلخستگی هایش دل به من داده تو بودی .

 

چه فرقی می کند من عاشق تو باشم یا تو عاشق من ، چه فرقی می کند رنگین کمان از کدام سمت آسمان آغاز می شود .

باید به عشق نیک اندیشه کنیم / شیرین و فرهاد بشیم ، عاشقی پیشه کنیم .

تقدیم به آنکه محبتش در خاطرم ، خاطرش در یادم و یادش در دلم زنده است .

چه دعایی کنمت بهتر از این ، که خدا پنجره ای رو به اطاقت باشد .

آنقدر عزیزی که وقتی در بهار قدم میزنی ، برگ درختان برای بوسیدن جای پایت انتظار پاییز را می کشند .

شبی دنبال معنایی برای دوست می گشتم / تو بالاتر ز هر معنا و من بیهوده می گشتم

 



           
دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:, :: 13:26
Morteza.k

 

دیدی بی من داری میری

دیدی قولاتو شکستی

دیدی راس گفتم عزیزم

دیدی چشمامو نخواستی

دیدی حتی یه دقیقه نمیمونی دم رفتن

دیگه خسته شدم آخه...بس که قلبمو شکستن

آآآآآآآآآآآآ.......دیدی رفتی...؟!

دیدی میگفتم یه روز میری...دیدی دوسم نداری

دیدی میگفتم من عاشقم ولی تو کم میاری

دیدی میگفتم یه روز میاد میری که بر نگردی

تو که میخواستی بری چرا منو دیوونه کردی

چرا دوسم نداری؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دیدی اشکام روی گونم میریزه چیزی نگفتی

دیدی راحت اینو گفتی داری از چشام میوفتی

دیدی چشم یه غریبه چجوری دله تو رو برد

دیدی رفتیو یکی موند تو نبودنت کم اورد

آآآآآآآآآآ.......دیدی رفتی...؟!

دیدی دلت جای من نبود.....دیدی ازم گذشتی

داره حالا باورم میشه منو دوسم نداشتی

دیدی چه آسونو بی هوا یهویی دل بریدی

دیدی دلم تیکه پاره شد آخه اینم ندیدی

دیگه دوسم نداری....

 

 



           
دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:, :: 10:2
Morteza.k

یادداشت های سوخته ام را

به همراه تمام ناگفته هایم…

در بطری نهاده …و به دست امواج دریا سپردم…

سالها گذشت و من…در انتظار اینکه پیغامی از تو نرسید…

مآیوسانه از امواج دریا دل بریدم…

اما حیف..

بعد مرگ تو فهمیدم…تقصیر تو نبود

گناه از دریا نیز نبود…تقصیر من بود…

در بطری باز مانده بود…



           
یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:, :: 12:2
Morteza.k

(تقدیم به تو که از من نمینویسی و فقط به فکر غمهایت هستی)

وقتی مرا بغــــــــل میکنی

چنان جاذبه ی آغوشـــــت

به جاذبه زمین غلبـــــه میکند

که روحم به پــــرواز در می آید…

 



           
یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:, :: 12:0
Morteza.k

❤گفتم:میری؟
گفت❤:آره
گفتم:منم❤ بیام؟
گفت:جایی که من میرم ❤جای 2 نفره نه❤ 3 نفر
گفتم:برمی گردی؟
فقط خندید.❤....
اشک❤ توی چشمام حلقه زد
سرمو پایین❤ انداختم
دستشو زیر چونم گذاشت❤ و سرمو بالا آورد
گفت❤:میری؟
گفتم:آره
گفت:❤منم بیام؟
گفتم:جایی که من میرم جای❤ 1 نفره نه 2 نفر
گفت❤:برمی گردی؟
گفتم:جایی که میرم راه برگشت❤ نداره
من رفتم❤ اونم رفت
ولی
اون❤ مدتهاست که❤ برگشته
وبا ❤اشک چشماش
خاک مزارمو❤ شستشو میده



           
یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:, :: 11:59
Morteza.k

0930Do Rahi متن عاشقانه مرگ بر دوراهی ها

هنوز صدای قدم هایت را پشت سرم می شنوم
که همچون غریبه ای مرا بی تفاوت دنبال می کنی
ومن این چنین پیش خود می پندارم که هنوز …
با گام هایت مسیرمرا دنبال می کنی ولی افسوس …
مرگ بر دوراهی ها ، لعنت بر هرچه بیراهه است
آری به اولین دوراهی که رسیدیم دیگر صدای قدم هایت نیامد
تو رفته بودی همه گفتند که تو عابری بیش نبودی …

 

ولی من میگویم دوراهی ها تورا ازمن ربودند
لعنت بر دوراهی ها …



           
یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:, :: 11:58
Morteza.k

بچه بازی نیست!!!!!!!

بلد نیستی نخون....نترس کسی نمیفهمه...بین خودمون میمونه

0933Namitonam نمی تونم دورت کنم لحظه ای از تو رویا هام

 

Love can touch us one time


And last for a lifetime


And never let go till we re gone


Love was when I loved you


One true time. I hold too


In my life we ll always go on



           
یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:, :: 11:53
Morteza.k

می نویسم که تو بخوانى، اما حیف !
دیگران عاشقانه هاى مرا می خوانند و یاد عشق خودشان می افتند !
و تو… حتى نگاه هم نمی کنى …!
 

 

خیلی سخته دلت هوای یه نفر رو بکنه
ولی نتونی بگی
خیلی سخته دلت بخواد صداش رو بشنوی
ولی نتونی زنگ بزنی



           
یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:, :: 11:52
Morteza.k

0936Die شلیک می کنی؟ بکن ولی بدان!

شلیک می کنی؟ بکن ولی بدان!
انتقام رو از اونی باید گرفت که رفت…
نه اونی که از همه جا بی خبر… داره می یاد…!!!
 

 

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟
چرا لبخند هایت انقدر بی رنگ است؟
اما افسوس… هیچ کس نبود همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره…
اری با تو هستم، با تویی که از کنارم گذشتی، و حتی یک بار هم نپرسیدی؟

 چرا چشم هایت همیشه بارانی است!!!



           
یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:, :: 11:50
Morteza.k

 

دوستت دارم عزیزم

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنج ها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند. در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد:

یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.

 

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید : آیا می انید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟  بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.››  قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود

 



           
چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:, :: 9:48
Morteza.k

روز به روز که میگذرد بیشتر عاشقت میشوم
این لحظه های عاشقانه که میگذرد بیشتر محو عشق بی همتای تو میشوم
کسی نیست مانند تو ، گرچه نمیگردم به دنبال یکی مثل تو، اما اعتراف میکنم که یار وفاداری نیست در دنیا غیر از تو!
بگذار خیره شوم به چشمهای زیبای تو ، نمیبخشم چشمهایم را اگر لحظه ای جز چشمانت خیره شوند به اطراف تو
روز به روز که میگذرد بیشتر قدر روزهایی که گذشته را میدانم ، لحظه به لحظه با تو غنیمت است ، تمام روزهایی که گذشته مقدس است ، بگذار تعظیم کنم در برابر عشق پاک تو
کسی که نمیداند عشق چیست ، تو فهمیدی عاشق واقعی کیست ، باز هم تکرار میکنم مثل تو در این دنیا نیست!
عزیزم قدر تو را بیشتر از همیشه میدانم ، همیشه وقتی میبینم تو را، با تمام وجود دوست داشتن را از چشمانت میخوانم
نجات دادی مرا از زندان غمها ، زمانی که تنها بودم
عاشقانه صدا کردی مرا از آنجا که درگیر سکوت بودم
من که وقتی تو را دیدم مات و مبهوت بودم ، باور نمیکردم تو را به دست آورده ام، باور نمیکردم  با تو به سرزمین عشق و احساس آمده ام
روز به روز که میگذرد ، مثل امروز ،از دیروز عاشقتر میشوم !

 



           
سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:, :: 21:5
Morteza.k

به نام کلام دروغین عشق

چند وقتی بود که میخواستم برای تو درد این قلبی را که شکستی و رفتی بنویسم

اما تا میخواستم بنویسم قطره های اشکم بر روی کاغذ میریخت

و نمی توانستم آنچه را که میخواهم بر روی صفحه کاغذ

خیس بنویسم.حالا دیگر یک قطره اشک نیز در چشمانم نمانده و

همان قلب شکسته ام تنها یادگار از عشقت به جا مانده

قلبی که یک عالمه درد دارد ، دردی که مدتهاست دامنگیرش شده است.

از آن لحظه ای که رفتی در غم عشقت سوختم و با لحظه های تنهایی ساختم.

نمی توانستم از او که مدتها همدل و همزبانم بود جدا شوم ،

اما تو رفتی و تنها یک قلب شکسته سهم من از این بازی عشق بود

یک بازی تلخ که ای کاش آغاز نمیکردم تا اینگونه در غم پایانش بنشینم

تو که میخواستی روزی رهایم کنی و چشمان بی گناهم را خیس کنی

چرا با من آغاز کردی!

مگر این قلب بی طاقت و معصوم چه گناهی کرده بود

گناهش این بود که عاشق شد و تو را بیشتر از هر کسی ، از ته دل دوست داشت

اینک که برای تو از بی وفایی هایت مینویسم انگار آسمان چشمانم دوباره ابری شده

و در قحطی اشک دوباره میخواهد ببارد.اما من مینویسم

مینویسم که یک قلب را شکستی ، و زندگی ام را تباه کردی.

کاش می دانستی چقدر دوستت داشتم ،

کاش می دانستی شب و روز به یادت بودم و از غم دوری ات با

چشمان خیس به خواب عاشقی می رفتم.

نمی دانی چه آرزوها و رویاهایی را با تو در دل داشتم.می خواستم عاشقترین باشم ،

برای تو بهترین باشم ، یکرنگ بمانم و یکدل نیز از عشقت بمیرم.

آن زمان که با تو بودم کسی نام مرا صدا نمیکردم ،

همه به من میگفتند ((دیوانه)).آری من دیوانه بودم ، یک دیوانه ساده دل.

دیوانه ای که اینک تنهای تنهاست و از غم جدایی ات روانی شده است.

این را بدان نه تو را نفرین کردم ، و نه آرزوی خوشبختی برایت کردم.

این روزها خیلی احساس تنهایی میکنم ،

راستش را بخواهی هنوز دوستت دارم اما

دیگر دلم نمیخواهد حتی یک لحظه نیز با تو باشم.

خیلی دلم میخواهد فراموشت کنم اما نمی دانم چرا نمی توانم

دلم برای لحظه های با تو بودن تنگ شده و یاد آن لحظه ها قلب شکسته ام را میسوزاند.

و این بود سرنوشت من و تو! چه بگویم که هر چه بگویم دلم بیشتر می سوزد .

نیستی که ببینی اینجا زندگی ام بدون تو بی عطر و بوست ، بی رنگ و روست.

هر چه نوشتم درد این قلب دیوانه من بود ، نمیخواستم بنویسم از تو ، اما قلبم نمیگذاشت.

بهانه میگرفت ، گریه می کرد ، میگفت بنویس تا بداند چه دردی دارم.

انگار دوباره کاغذم از قطره های اشکم خیس شده ،

دیگر قلمم برای روی کاغذ خیس نمی نویسد.

خواستم بنویسم که خیلی بی وفایی.

 



           
سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:, :: 21:3
Morteza.k

کاش هنوز تو بودی و صدای قطرات چشمانت
و نوازش دستی که مرا
ببرد با خودبه فرا سوی خیال
کاش هنوز صدای نفس هایت بود

  عزیزم تا حالا هیچ فکرش رو کردی که اگه برگردی چه خوب میشد ؟؟؟

 



           
سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:, :: 21:1
Morteza.k

 

روزی آمد که دل بستم به تو،از سادگی خویش دل بستم به قلب بی وفای تو
روزها میگذشت و بیشتر عاشقت میشدم، یک لحظه صدایت را نمیشنیدم غرق در گریه میشدم
روزی تو را نمیدیدیم از این رو به آن رو میشدم!
گفتی آنچه که میخواهم باش ، از آنچه که میخواستی بهتر شدم
گفتی تنها برای من باش ، از همه گذشتم و تنها مال تو شدم
روزی آمد که من مال تو بودم و تو عاشق کسی دیگر
اینک تنها اشک است که از چشمان من میریزد
تنها شده ام ، باز هم مثل گذشته همدم غمها شده ام
راهی ندارم برای بازگشت ، به یاد دارم شبی دلم تنها به دنبال ذره ای محبت میگشت
نمیپرسم که چرا مرا تنها گذاشتی ، نمیپرسم که چرا قلبم را زیر پا گذاشتی
میدانستم تو نیز مثل همه ...
نمیبخشم تو را ...
دیگر مهم نیست بودنت ، احساس گناه میکنم در لحظه های بوسیدنت
نمیبخشم تو را ، این تو بودی که روزی گفتی با دنیا نیز عوض نمیکنم تو را
دنیا که سهل است ، تو حتی نفروختی به کسی دیگر مرا
مثل یک جنس کهنه ، دور انداختی مرا!
نمیدانستم برایت کهنه شده ام ، هنوز مدتی نگذشته که برایت تکراری شده ام
مهم نیست ، برای همیشه تو را از یاد میبرم ،قلبم هم نخواهد، خاطرت را خاک میکنم
تو نبودی لایق من ، تو نبودی عاشق من ، میمانم با همان تنهایی و  غم
تو را نمیبخشم ، و اینک روزی آمده که به خاطر تو حتی نمیریزد یک قطره اشکم!



           
سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:, :: 21:0
Morteza.k

 

من تو را هدیه می دهم....

من تو را سخاوتمندانه به کسی هدیه می دهم
 که از من عاشقتر باشد و از من برای تو مهربانتر.
من تو را به کسی هدیه می دهم
 که صدای تو را از هزار فرسخ راه دور در خشم ، در مهربانی
در دلتنگی در هزار همهمه دنیا ، یکه و تنها بشناسد.
 من تو را سخاوتمندانه به کسی هدیه می دهم
 که راز آفتابگردان و تمام سخاوتهای عاشقانه این دل معصوم را بداند.
و ترنم دلپذیر هرآهنگ ، هر نجوای کوچک برایش یک خاطره مشترک باشد.

 

او باید از رنگین کمان چشمان تو تشخیص بدهد
 که امروز هوای دلت آفتابی است
یا آن دلی که من برایش می میرم سرد و بارانی است.
 ای بهانه زنده بودنم
تو را سخاوتمندانه به کسی هدیه می دهم
که قلبش بعد از هزار بار دیدن تو باز هم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه من بتپد
همان طور عاشق ،همانطور مبهوت. با آن وقار بی مثال
آیا کسی پیدا خواهد شد؟ از من عاشق تر و از من برای تو مهربان تر!
 تو را سخاوتمندانه با دنیایی حسرت خواهم بخشید.
 و او را که از من عاشق تر است هزار بار خواهم بوسید

 



           
یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, :: 15:58
Morteza.k

 

بازم تو بي قراريام بايد تو رو صدا كنم

اون عكس يادگاريتو با حسرتم نگاه كنم

بازم زمان رفته عقب دستاي من خالي شده

شب هاي تنهايي من دوباره مهتابي شده

بازم داره يادم مياد اون روزي كه تو اومدي

دست منو گرفتي و گفتي فقط مال مني

دارم ميرم اونجايي كه گفتي بهم دوسم داري

خنديدم و فهميدي كه تمام دنياي مني

اما حالا تو رفتي و اين دل من زندونيه

تو حسرت نبود تو چشماي من بارونيه

گفتي كه عاشق مني،عشق برات مقدّسه

قلب منو شكوندي و فهميدم عشقت هوسه

نگاه نكن به زندگيم،زندگي نيست جهنّمه

تو رفتي و منتظرم رفتنه من سر برسه

 



           
یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, :: 15:56
Morteza.k

 

بغلم کن عشق خوبم بذار حس کنم تنتو...

از حرارتت بمیرم بگیرم عطر تنتو...

واسه من آغوش گرمت تنها جای امن دنیاست...

ساز آشنای قلبت خوشترین آهنگ دنیاست...

منو که بغل بگیری گم میشم تو شهر رویا...

بند میاد نفس تو سینم مثل مجنون پیش لیلا...

به تو شفاف و برهنه دل سپردم بی محابا...

بغلم کن تا نمیرم بی تو، تو دستای سرما...

مثل دامن فرشته شب ما قدیس و پاکه...

حتی ماه به حرمت ما، عاشقونه تر می تابه...

بغلم کن عشق خوبم بذار آرامش بگیرم...

سر بذارم روی شونت با نفسهات خو بگیرم...

جز سرانگشتهای گرمت تن من عشقی ندیده...

دست بكش رو گونه ی من٬ منو خواب كن تا سپیده...



           
یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, :: 15:52
Morteza.k

 

خسته ام  از این دنیای به ظاهر زیبا

 

  از این مردم که به ظاهر  صادق و با وفا اند 

 

 خسته ام  از دوری  , از درد انتظار از این بیماری نا علاج

 

خسته ام از این همه دروغ  و نیرنگ ... خسته ام 

 

آری پروردگارا از این دنیا خسته ام از آدم هایش

 

از دروغ هایش از نیرنگ هایش خسته ام 

 

پس کو صداقت و محبت چرا اندکی محبت

 

در میان دل مردم  نیست همش نیرنگ پیداست

 

دیگر دست محبتی در میان مردم نیست

 

دیگر عشقی پاک و مقدس در میان مردم نیست

 

سفره ی دل مردم همش دروغ است

 

به ظاهر پاک و صادقانه است

 



           
یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, :: 15:48
Morteza.k

 

گذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده. فکر نکن بی وفا هستم، دلم از سنگ نشده... اعتراف می کنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم. باور نمی کنم اینک بی تو ام. کاش می شد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری کاش می شد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی تا دوباره به چشمهایت خیره شوم، تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم... کاش می شد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم، با چشمهایم نازت کنم. در حسرت چشم هایت هستم، چشم هایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه می شد. بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده. در حسرت گرمی دستهایت، تا کی باید خیره شوم به عکس هایت، هنوز هم عاشقم، عاشق آن بهانه هایت... کاش بودی و به بهانه هایت نیز راضی بودم، کاش بودی و من دیگر از سردی نگاهت شاکی نبودم. هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو، هر چه خواستم فراموشت کنم همه را فراموش کردم جز تو، هر چه خواستم به خودم بگویم هیچ گاه ندیدم تو را، چشم هایم را بستم و باز هم دیدم تو را.

 

هر چه خواستم دلم را آرام کنم ، آرام نشد دلم و بیشتر بهانه تو را گرفت، هر چه خواستم بگویم بی خیال، بی خیالت نشدم و به خیالت تا جایی که فکرش هم نمی کنی رفتم... می خواستم با تنهایی کنار بیایم، دلم با تنهایی کنار نیامد، می خواستم دلم را راضی کنم، یاد تو باز هم به سراغم آمد، می خواستم از این دنیا دل بکنم، دلم با من راه نیامد... بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست، بدجور از نبودنت شاکی است، هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست...

 



           
یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, :: 15:43
Morteza.k

مردی که همسرش را از دست داده بود دختر سه ساله اش را بسیــار دوست می داشت
دخترک به بیماری سختی مبتلا شد
 پدر به هر دری زد تا کودک سلامتی اش را دوباره بدست بیاورد، هرچه پول داشت برای درمان او خرج کرد
ولی بیماری جان دخترک را گرفت و او مرد...
پدر در خانه اش را بست و گوشه گیر شد. با هیچکس صحبت نمی کرد
سرکار نمی رفت. دوستان و آشنایانش خیلی سعی کردند تا او را به زندگی عادی برگردانند
ولی موفق نشدند. شبی پدر رویای عجیبی دید، دید که در بهشت است
و صف منظمی از فرشتگان کوچک در جاده ای طلایی به سوی کاخی مجلل در حرکت هستند
همه فرشته های کوچک در حال شادی بودنند .
هر فرشته شمعی در دست داشت و شمع همه فرشتگان به جز یکی روشن بود
مرد جلوتر رفت و دید فرشته ای که شمعش خاموش است، همان دختر خودش است
پدر فرشته غمگینش را در آغوش گرفت و او را نوازش داد
 از او پرسید : دلبندم، چرا غمگینی؟ چرا شمع تو خاموش است؟  ....

لطفا برای‌ خواندن ادامه اين متن به بخش ادامه مطلب مراجعه كنيدخترک به پدرش گفت: باباجان، هر وقت شمع من روشن می شود، اشکهای تو آن را خاموش می کند و
 هر وقت تو دلتنگ می شوی، من هم غمگین می شوم هر وقت تو گوشه گیر می شوی من نیز گوشه
 گیر می شوم نمی توانم همانند بقیه شاد باشم .
پدر در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، از خواب پرید.
اشکهایش را پاک کرد، ناراحتی و غم را رها کرد و به زندگی عادی خود بازگشت.

 



           
یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, :: 15:42
Morteza.k

 

 

آدمــها کنــارت هستند . . . تا کـــی؟ تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند !
از پیشــت میروند یک روز . . . کدام روز ؟ وقتی کســی جایت آمد !
دوستــت دارند . . . تا چه موقع ؟ تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند !
میگویــند عاشــقت هســتند برای همیشه ! نه . . . ! فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام شود. . . و این است بازی باهــم بودن . . .

 



           
یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, :: 9:6
Morteza.k
درباره وبلاگ


سلام ،به وبلاگ من خوش اومدی من مرتضام 20 سالمه ، تحصیلاتم دیپلم کامپیوتره و اگه خدا بخواد سال آینده وارد دانشگاه میشم،عاشق خدا و اهل بیت و مخصوصا آقا ابوالفضلم ،گیتاریست هستم و عشقِ آهنگسازی و خوانندگی..فقط سبک پاپ گوش میدمو کار میکنم که بین کارهای پاپ عاشقِ کارهای محسن یگانه هستم و..... امیدوارم لحظه های خوبی رو اینجا بگذرونی، اگه خوشت اومد بازم بیا بعضی از مطالبی که مینویسم، منظورم به بعضی از پسرا و دختراس نـــه منظورم با همه ی دختراس ، نــــه منظورم با همه ی پسراس و نـــه منظورم فقط با دختراس و نـــه فقط با پسراس اوکی؟؟؟ اینو چند دفعه هم گفتم ، ولی متاسفانه به دلیل گیراییِ پایینِ بعضیا بازم گفتم، من نــــه با کسی دشمنی دارم نـــه چیزِ دیگه ای کسایی هم که با مطالب و پست هام مشکل دارن بدونن: کسی مجبورتون نکرده از وبلاگم بازدید کنید خوشتون نمیاد بفرمایید...دکمه ی Close رو بالایِ صفحت بزن پس دیگه خواهشا رو اعصابِ من نرید و شعارِ من خوبم من ماهم واسه من ندید در ضمن از قدیم گفتن: کسی که به خودش شک نداره اصلا لازم نیست نگران باشه امیدوارم حرفام برای همه جا افتاده باشه راستی: اینکه من طرفدارِ پرپا قرصِ محسن یگانه هستم به خودم مربوطه اوکی؟؟ فضولاش برن جای دیگه اظهار نظر کنن و اینکه فقط وبلاگایی که مثل خرابه ی خودم هستن رو لینک میکنم و.... هیچی دیگه همین.... والسلام
آخرین مطالب
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 548
بازدید هفته : 24
بازدید ماه : 620
بازدید کل : 49043
تعداد مطالب : 604
تعداد نظرات : 335
تعداد آنلاین : 1

دریافت کد پیغام خوش آمدگویی دریافت کد خداحافظی

تماس با ما

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

سایت خدماتی کد کده تربچه




دریافت کد جملات شریعتی